مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
قاری حسین و گریهکنِ فاطمه؛ خداست در خانهٔ علی چه عزاخانهای به پاست جانم فـدایِ مجـلـسِ خـتـمی غـریب که مهمان ندارد و پُر از اندوهِ بیصداست حتی "در"ی که سوخته، مرثیه خوان شده با اشک، همنشین شده و صاحبِ عزاست شاید حسن به زینبِ آشـفـته حال گفت: گریه نکن! که رفتنِ مادر خودش شفاست در شهر؛ یک نفر به علی تسلیت نگفت این رسـم نـاسـپـاسیِ دنیـایِ بیوفاست زهـرا کجاست؟! تا که ببـیـند هنوز هم ردّ طناب، دورِ دو دستانِ مرتـضاست حرفش نداشت هیچ خریدار بعد از این سنگِ صبورِ روز و شبِ مرتضی کجاست؟! مادر کجاست؟ تا بشود حالِ خانه؛ خوب مادر که نیست، خانه نفس گیر و بیصفاست عـالـم عـزا گـرفـتـه بـرایش ولی بـدان صـدّیـقـة الشـهـیـده؛ عـزادارِ نیـنواست قـلبـش هـنـوز میشـود آرام با حـسـین آرامـگـاهِ مــادرِ سـادات؛ کــربـلاسـت هر روزِ هـفـته؛ بر لبِ گـودالِ قـتلگـاه گریانِ پیکریست که مابینِ بوریاست! |